جدول جو
جدول جو

معنی زر ماهی - جستجوی لغت در جدول جو

زر ماهی
(زَ رِ)
کنایه از فلس ماهی. (آنندراج) :
شد از آتش زر ماهی، زر سرخ
گهر افروخت همچون اخگر سرخ.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
چو غواص را دل بود بر گهر
نیاید زر ماهیش در نظر.
ملاطغرا (ایضاً)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سگ ماهی
تصویر سگ ماهی
نوعی ماهی دریایی که اغلب عظیم الجثه، دارای بدن کشیده و دم دوشاخه هستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرزماهی
تصویر لرزماهی
نوعی ماهی با بدنی پهن و پوستی صاف که به وسیلۀ دستگاه مخصوصی که در بدن خود دارد نیروی برق تولید می کند، ماهی اژدر، اسپرماهی، سفره ماهی، ماهی برقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اره ماهی
تصویر اره ماهی
نوعی سفره ماهی با جثۀ بزرگ و پوزۀ دراز شبیه ارۀ دودم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگ ماهی
تصویر برگ ماهی
نوعی ماهی کمیاب که از دریای سیاه به دریای خزر آورده شده
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
از: سر + ماه (شهر عربی) + ی (نسبت). (از حاشیۀ برهان قاطعچ معین). ماهیانه و مقرری باشد که در هر سر ماه به نوکر و امثال آن دهند و آن را به عربی مشاهره گویند. (برهان). مقرری که در سر هر ماه به نوکر دهند و آن را ماهانه نیز گویند و به تازی مشاهره گویند. (آنندراج). مهواره. ماهواره. (یادداشت مؤلف) :
هزار سکۀ دینار سرخ سرماهیت
هزار تنگۀ سیم سپید انعامت.
؟ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
محمد بن موسی الزّرمانی، مکنی به ابوبکر که از محمدالمسیح الکیشی روایت دارد و محمد بن محمد ابن حمویه الکرجی الصغدی از او روایت کرده است. (از معجم البلدان). رجوع به مادۀ قبل و زرمان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
منسوب است به زرمان که از قرای سمرقند می باشد... (از انساب سمعانی). رجوع به زرمان و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ یَ)
در مصر، کفش زنان. (از دزی ج 1 ص 589). رجوع به زرموج شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
امتلاء قمر. حالت بدری. استقبال. (مفاتیح العلوم خوارزمی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نوعی از ماهی پهن که در قاعده سرش آلتی مولد الکتریسته باشد و بدان سبب در بسودن آن دست و بازو لرزان گردد چندانکه آن ماهی زنده باشد و به عربی آن را رعاد گویند. وی دیگر ماهیان را بکشد. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ گِ)
به فارسی ماهی زهرج است. (از فهرست مخزن الادویه). دوایی است که ماهیگیران در دریا اندازند و ماهی آن را بخورد و خودبخود از بیهوشی بر روی آب آید و خودبخود بمیرد. (آنندراج). سمی است که در آب ریزند و ماهیان مسموم گونه بر روی آب افتند و صید آنان آسان شود. (یادداشت مرحوم دهخدا). سم السمک. ماهی زهره. انامرتا. ماهی زهرج. سم الحوت. سمیرا. گیاهی است بالارونده، از دولپه ایهای جدا گلبرگ که تیره خاصی به نام تیره منیسپرماسه را بوجود می آورد، برگهایش مسطح و متناوب وگلهایش سفیدرنگ و مجتمع بصورت خوشه است. میوه اش گوشتدار و شفت و به بزرگی یک فندق و قرمزرنگ و آبدار است. از دانه های این گیاه جهت گیج کردن و شکار ماهیها استفاده میکنند. این گیاه را امروزه بعنوان درخت زینتی در باغها نیز میکارند. شجرۀ سم السمک. (از فرهنگ فارسی معین) :
ز جانان مهربانی می شمارم کینه خواهی را
کم از آب حیات این مرگ ماهی نیست ماهی را.
شوکت (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
قسمی از ماهی که بزبان فرانسه استورژن گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رْ / رِ)
استخوان ماهی. (آنندراج). تیغ ماهی. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 384)
لغت نامه دهخدا
(اَرْ رَ/ رِ)
نوعی ماهی غضروفی از دستۀ سگ ماهیها بطول تقریبی 2 متر که در جلو سرش زائده طویل استخوانی بنام رستر (بدرازی حدود 1/5 متر) وجود دارد، در لبه های این زائده تعدادزیادی دندانهای نوک تیز و برنده قرار دارد که بظاهر بشکل ارّۀ دوطرفی میماند. این زائدۀ طویل وسیلۀ دفاع حیوان است. این ماهیها زنده زا هستند و برخلاف کوسه ماهی درنده و سبع نیستند. (از دائره المعارف کیه)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نوعی از ماهی است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
که مایه بسیار دارد مقابل کم مایه بی مایه، صاحب علم و خرد بسیار خردمند دانشمند پر خرد پر دانش، که اصل و گوهری گرانمایه دارد بزرگوار بزرگ عزیز شریف عالیقدر، نجیب اصیل، مالدار ثروتمند متمول، عظیم خطیر جلیل، گرانبها پر بها پر ارز پر قیمت ثمین، برومند، قلم مویی که نوک آن پر پشت باشد مقابل کم مایه. یا چای پر مایه. پر رنگ غلیظ. یا ده پر مایه. آباد. یا گنج پر مایه. پر خاسته پر ثروت غنی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از ماهیان گانئید از خانواده اسی پانسریده که از مثابه آن سریشم ماهی گیرند و تخم آن خاویار است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورل ماهی
تصویر ورل ماهی
سقنقور
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از اقسام سفره ماهی که دارای دو عضو مولد الکتریسیته در بدن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر ماهی
تصویر شیر ماهی
گونه ای ماهی استخوان دار و خوراکی
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از ماهیهای حلال گوشت و فلس دار و استخوانی بحر خزر که فلسهایش بزرگ است و به آسانی می افتد. قدش بین 18 تا 36 سانتیمتر است. کمرش آبی سبز رنگ و شکمش خاکستری نقره یی است در سطح آب زندگی میکند و بیش از 20 سانتیمتر زیر آب نمیرود و از کرمها و دیگر حیوانات کوچک تغذیه مینماید. سگ ماهی در موقع تخم گذاری به کنار ساحل می آید و در اوایل بهار تخم ریزی میکند و بین 40 تا 100 هزار تخم میریزد، ماهی خاویار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سس ماهی
تصویر سس ماهی
گونه ای ماهی که در رودخانه های شمال ایران وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در مالی
تصویر در مالی
مالش آلت رجولیت به دهانه شرم زن
فرهنگ لغت هوشیار
مقرریی که در پایان هر ماه بخدمتگزاران و کارکنان دهند ماهیانه شهریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرماهی
تصویر پرماهی
حالت بدری امتلا قمر استقبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرماهی
تصویر سرماهی
مقرری که در سر هر ماه به نوکر دهند
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به تیرماه، پاییزی پاییزه. (توضیح در قدیم تیر ماه در فصل پاییز می افتاد)، در محصولی که در پاییز کشته باشند (بیشتر در سیستان)
فرهنگ لغت هوشیار
نوزادی که وی را در کناری گذارند تا کسی او را ببرد و بزرگ کند، وجهی که مسافر هنگام حرکت به عنوان صدقه یا انعام دهد
فرهنگ لغت هوشیار
((سَ))
یکی از ماهی های حلال گوشت و فلس دار و استخوانی دریای مازندران که فلس هایش بزرگ است و به آسانی می افتد، ماهی خاویار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورل ماهی
تصویر ورل ماهی
نوعی خزنده از تیره سوسماران، رنگ پوست آن در قسمت پشت غالباً صورتی و گاهی زرد با نوارهای تیره است، پوست شکمش سفید می باشد. قد سقنقور حداکثر ممکن است تا 25 سانتیمتر برسد، اسقنقور، ریگ ماهی، سقنقر، نهنگ دشتی،، سقنس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرماهی
تصویر سرماهی
((سَ))
ماهیانه، شهریه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زهر ماری
تصویر زهر ماری
((زَ))
در ادبیات محاوره ای زهر ماری کنایه از مشروب الکلی
فرهنگ فارسی معین
ماهی خاویار خزری که بومیان سگ ماهی نیز گویند، فیل ماهی
فرهنگ گویش مازندرانی
کرم ابریشم
فرهنگ گویش مازندرانی